برخی نواندیشان دینی که ظاهرا
راه اصلاح مردمان را اصلاح تفکرات دینی شان می دانند، دسته بندی را برای درک اسلام
مطرح می کنند که به گمان من علمی است:
اسلام یک، قرآن و سنت پیامبر اسلام است، اسلام دو، آنچه فقها و مراجع تقلید و به قول خودشان علمای اسلامی بر آن
هستند و اسلام سه، آنچه به اصطلاح، عوام گمان و عمل می کنند.
به گمانم این دسته بندی برای
هر که قصد پژوهش در تاریخ اندیشه اسلامی دارد، راهگشا و ضروری است، چرا که تفاوت
میان این سه سطح ادعای اسلام، چشمگیر به نظر می رسد.
اما رفتار نواندیشان دینی در
استفاده از این دسته بندی اینگونه است: آن ها رفتارهایی
که به نام اسلام انجام می شود را به دو دسته ی عمده تقسیم می کنند: آنچه به نظر خوب می آید، از اسلام یک نشئت
گرفته و آنچه به نظر بد می آید از اسلام دو و سه.
این نوع استفاده از آن دسته بندی علمی، نه مصلحت اندیشانه -که هدف آنان میباشد1- است و نه علمی.
مصلحت اندیشانه (البته با
تعریف خودشان) نیست، چرا که گویی اسلامِ
یک منشاء خیرات و پاکی هاست، اما به جان انسان ها –جز پیامبر اسلام- که می نشیند،
زشتی می آفریند (اسلامِ دو و سه). این تصور در ناخودآگاه مسلمانان ذلت و زبونی را
می نشاند. در این تصویر مسلمان موجودی است که پاکی ها به او که می رسند، ناپاکی
تولید می کنند.
علمی هم نیست، چرا که اگر چه
چنانکه گفتم تفاوت این سه سطح در نگاهی کلی برای هر پژوهشگری آشکار است، اما درک
این تفاوت اینقدر هلو برو تو گلو نیست که کیسه ی ادعاهای اسلامی را خالی
کنیم و هر آنچه به نظرمان خوب آمد در سبد اسلامِ یک بگذاریم و هر آنچه بد، در سبدِ
اسلام دو و سه. راه علمی –که به گمانم بدیهی است-، این است که ادعاهای هر سه سطح
مدعی را بررسی کنیم و سپس –اگر خواستیم- خوب و بد هر ادعایی را بازگو کنیم.
آری، اگر زنِ اسلام یک کرامت
بیشتری از زنِ اسلام دو و سه در بسیاری از موارد دارد و بسیاری تصورات به وجود
آمده را می توان محصول بافتن های مجتهدان دانست، ظاهرا قضایای وارونه ای هم داریم:
اسلامِ یک درباره ی "داوری" درباره انسان ها می گوید:
"ما كانَ لِلنَّبِيِّ وَ الَّذينَ آمَنُوا أَنْ يَسْتَغْفِرُوا
لِلْمُشْرِكينَ وَ لَوْ كانُوا أُولي قُرْبى مِنْ بَعْدِ ما تَبَيَّنَ لَهُمْ أَنَّهُمْ
أَصْحاب الْجَحيم"
"بر پيامبر و كسانى كه ايمان
آوردهاند سزاوار نيست كه براى مشركان- پس از آنكه برايشان آشكار گرديد كه آنان اهل
دوزخند- طلب آمرزش كنند، هر چند خويشاوند آنان] باشند"
(113 توبه، ترجمه فولادوند)
اما حافظ و فردوسی که از
اسلامِ سه –یا شاید هم دو- هستند می گویند:
"یکی از عقل میلافد یکی طامات
میبافد
بیا کاین داوریها را به پیش داور
اندازیم" (حافظ)
"جهان پر شگفتست چون بنگری
ندارد کسی آلت داوری
که جانت شگفتست و تن هم شگفت
نخست از خود اندازه باید گرفت" (فردوسی)
گمان نمیکنم نقلِ شما دقیق باشد. نه این دستهبندی متعلق به نواندیشان دینی است و نه "رفتار نواندیشان دینی در استفاده از این دستهبندی" آنگونه است که شما فرمودهاید. درنظر من، تقسیم امور به خوب و بد حتماً از مصادیق اندیشهورزی نیست. به گمانِ من، تلاش نواندیشان دینی اندیشهورزی بهدست دادنِ شیوهی تفسیر و کاربستِ قران، به دست دادنِ ملاک تشخیص سره از ناسره در سنت و ارائهی راهبرد برای نحوهی تعامل با سنت و قران در گسترهی زمان و مکان است.
پاسخحذفاین که در این تلاش چقدر موفق بودهاند یا ممکن است بشوند، امری جداگانه است.
ظاهرا این نوع دسته بندی را اولین بار مصطفی ملکیان مطرح کرده است. ملکیان هم حداقل در نسخه متقدمش و در مواضعی که از این دسته بندی سخن گفته تصور می کنم جزو نواندیشان دینی است. کسانی هم که پس از او از این دسته بندی استفاده می کنند رویکردی مشابه دارند. شما تصور می کنید این دسته بندی متعلق به چه کسانی است؟ و چه هنگام استفاده ای غیر از آنچه گفتم از این دسته بندی کرده اند؟
پاسخحذفبه نظر من هم تقسیم امور به خوب و بد "حتما" از مصادیق اندیشه ورزی نیست و لذا گفتم: "–اگر خواستیم- خوب و بد هر ادعایی را بازگو کنیم". من در مقام گزارش رویکرد برخی نواندیشان دینی بودم.
به گمان من نیز، تلاش نواندیشی دینی تشخیص سره از نا سره در سنت است، اما چون این تلاش در خدمت تلاش دومی _" ارائهی راهبرد برای نحوهی تعامل با سنت و قران در گسترهی زمان و مکان"- است، آنچه به جامعه ارائه می شود، نه آن سره و ناسره ای که مشخص کرده بودند، بلکه نسبت دادن قریب به اتفاق ناسره ها به اسلام دو و سه است. (یعنی عملا نتیجه تلاش عالمانه شان، برای خودشان و نتیجه ی تلاش مصلحت اندیشانه -و نه عالمانه- شان برای مردم است). تلاش نواندیشان دینی نه با هدف کشف واقعیت (آنچه که هست)، بلکه نوعی سیاست ورزی برای جمع تدین و مدرن بودن است.
بنگرید به این سخن ملکیان:
"بنابراین اگر یک متفکر آیین هندو یا مسلمان هم بخواهد خود را با مدرنیته تطبیق بدهد، بهنظر من همین سه کار را باید بکند. به این لحاظ است که من در بعضی از گفتهها و نوشتههایم گفتهام که بیایید اسلام «یک» را از اسلام «دو» و «سه» جدا کنیم و بگوییم که آقا ما فقط متکفل دفاع از اسلام یک هستیم و مراد از اسلام یک متون مقدس اسلام است. ما از آن رو که مسلمان هستیم، فقط نسبت به اسلام «یک» تعهد و التزام داریم. دیگر مجبور نیستیم که از اسلام «دو» یعنی مجموعه شرحها و تفسیرها و بیانها و تبیینهایی که عالمان اسلامی در طول این هزار و چهارصد سال از متون مقدس کردهاند، دفاع کنیم. یعنی مجموع آنچه که فقها، عالمان اخلاق اسلامی، متکلمان اسلامی، فیلسوفان اسلامی و عارفان اسلامی گفتهاند، دیگر قداستی را که خود متون مقدس دارند، ندارند. بنابراین بار خودمان را سبک کنیم. بگوییم که هرچه کتاب مقدس گفته درست است، اما دیگر آنچه که عالمان جهان اسلام، در طول این هزار و چهارصد سال گفتهاند، قداست ندارند. پس با آنها چه کار کنیم؟ میان مجموعه آنچه که در کتابهای فقهی، اخلاقی، کلامی، فلسفی و عرفانی گفته شده، هرچهاش را که درست است قبول میکنیم و هرچهاش را که نادرست است؛ هیچگونه غیرت و حمیتی نسبت به آن نمیورزیم."
http://neeloofar.org/thinker/mostafamalekian/dialogue/141-2012-11-01-15-13-50.html
1.این نوشتهی دوم هم دقیقتر است و هم "متین"تر. اولاً کلی نیست و مصداق (ملکیان) را نشان میدهد و ثانیاً نقلقول مستقیم دارد.
حذف2.کاش در صدر نوشتهتان این مطلب میآمد که "تلاش نواندیشان دینی [...] نوعی سیاست ورزی برای جمع تدین و مدرن بودن است." من اگر بودم البته مینوشتم "درجاتی متفاوتی از اندیشهورزی و سیاستورزی." ضمن اینکه من شخصاً گمان ندارم واقعیتی جهانشمول وجود دارد که باید برویم و کشفش کنیم، شما را نمیدانم.
3.از این نکته میگذرم که در متن ملکیان حرفی از سنت نیست او اشاره به "متون مقدس اسلام" و "کتاب مقدس" دارد.
4. مطابق این نقل قول، آن تقسیمبندی در امر "تطبیق دین با مدرنیته" ظاهر میشود. ولی بازهم معتقدم این مثال سردستی ملکیان در نحوهی تعامل با مدرنیته را نمیتوان "مقولهبندی" به معنای فلسفی آن دانست. دلیلم هم این است که از جمله تفاوتهای عمدهی ملکیان و دیگر نواندیشان دینی با "سنتگرایان" ارائهی روش برای فهم، تفسیر، و کاربستِ قران و سنت است؛ روشهای آنان نیز اغلب فرادینی است. مثلا نگاه کنید به نظر اخیز آرش نراقی درباب همجنسخواهی
http://arashnaraghi.org/wp/?p=449
با این حساب، ایا نواندیشان دینی باید مثلا از تعدد زوجات یا حکم ااعدام مرتد و ناصبی، ارثیه زنان (که همه در قران و سنت هست و لابد مصادیق اسلام شماره ی یک هستند) دفاع کنند یا دفاع میکنند؟ من چنین گمانی ندارم.
5. راه علمی (و البته "بدیهی") شما برای چه مخاطبی است؟ قاعدتاً باید خوب و بد ادعای هر سطح را با ترازوی مورد پذیرش مدعیان سنحید نه با پیشفرضهای من و شما. برای آن کسانی که معتقدند "زن و اژدها هردو در خاک به" یا "إِنَّ النِّسَاءَ نَوَاقِصُ الاْيمَانِ، نَوَاقِصُ الْحُظُوظِ، نَوَاقِصُ الْعُقُولِ"، کرامتِ زن چه معنایی دارد؟
6. با چه متر معیاری حافظ و فردوسی از اسلام دو و سه هستند؟
7. مسلمانی یا نامسلمانی مردم (از عوام و خواص) را چگونه میتوان دریافت، سنجید، و دستهبندی کرد؟
سلام ببخشید دیر شد. اگر چه نوشته ی من جنبه ی ثبت حال و هوایم را داشت، اما طلب دقت های اینچنینی درهمین ثبت خودمانی هم امری بسیار نیک -و شاید ضروری- است. از تذکرهای شما خیلی ممنونم.
حذف1- به گمانم نواندیشان دینی -در مواضعی که با مردم در میان می گذارند-، اغلب "اندیشه ورزی" را قسمتی از پروژه "سیاست ورزی" شان قرار می دهند، نه امری مستقل از آن.
2- گرچه دسته بندی که ذکر کردم -جایگیری قرآن و سنت در اسلام یک- به نقل از حافظه ام به نقل از ملکیان و آنچه در افواه نواندیشان دینی و حامیانشان متداول است، بود، اما اینجاها دو نقل قول دیگر از ملکیان را ببینید:
http://fis-iran.org/fa/irannameh/volxix/reformists-civil-society
http://mostafa-thinktank.blogspot.com/2011/04/blog-post.html
در آن نقل قول هم احتمالا سنت معتبر را جزئی از متون مقدس محسوب کرده است. (این امر شایع است)
3- متاسفانه نمی دانم "مقوله بندی به معنای فلسفی آن" چیست.
4- همانطور که گفته اید، نواندیشان دینی اغلب از تعدد زوجات و اعدام مرتد و ناصبی دفاع نمی کنند. اما این به معنای دفاع نکردنِ آن ها از اسلامِ یک نیست. در اغلبِ موارد به نحوی دامانِ اسلام یک را پاک می کنند. (در برخی موارد هم به نظرم کاملا بجا و علمی پاک می کنند). مثلا در مثال های شما، تعدد زوجات را مخصوص دوران جنگ می دانند یا به یتیمان ربطش می دهند یا به فرهنگِ آن زمان. و در نهایت اغلب به یک نتیجه می رسند: نظرِ اسلامِ یک برای انسان امروزی این است که تعدد زوجات مجاز نیست. در مورد اعدام مرتد و ناصبی هم معمولا اصل قضیه را نفی می کنند و به اسلامِ دو و سه نسبت می دهند. شاید می دانید که مساله اعدام مرتد و ناصبی آنطور که نزد بسیاری فقیهان بدیهی است، در قرآن نیامده است. سنت پیامبر را هم که به طرق گوناگون می توان پیچاند!
5- توجه کنید که بحث من این است که نباید در نسبت دادن گزاره های دینی به اسلام یک و دو و سه، خوب و بد بودنِ آن ها را مد نظر قرار داد و سیاسی کاری کرد. باید با این موارد به مثابه ی امور تاریخی برخورد کرد و سعی در کشف آنچه که رخ داده نمود. لذا تعریف خوب و بد و پیش فرض های من یا آن ها، در اینجا از نگاهِ من موضوعیتی ندارد. (البته که بعد از نشان دادن ادعاهای هر سه اسلام، هر کسی می تواند خوب و بد آن ها را با ملاک های خودش بگوید، حال چه کرامت زن برای او اهمیت داشته یاشد، چه نه)
6-حافظ و فردوسی نه قرآن هستند و نه سنت! پس یا اسلامِ دو هستند یا سه.
7-مسلمان بودن مردم در این دسته بندی را می توان بنا بر صرف ادعای مسلمانی شان در نظر گرفت.
اول سلام و دوم ممنون از وقت و دقتی که برای پاسخ صرف کردهاید. نکتههای زیر در تعامل با حرفهای شما (یعنی برای گفتگو و نه به قصد پاسخگویی) به ذهنم رسید؛ با حفظِ شمارههای نکات مورد اشارهی شما.
حذف1. نواندیشان دینی که من در نظر دارم، به دلایل مختلف، سعی دارند مستقیم وارد سیاست نشوندو من، بر خلافِ شما، حس میکنم سایتورزی را بخش نامحسوس و درسایهی پروزهی اندیشه ورزی قرار میدهند. مثال خود شما یعنی ملکیان یا مجتهد شبستری و سروشِ دوران کیهان فرهنگی (قبض و بسط شریعت) نمونههای خوبِ پرهیز از سیاستورزیاند. عکس ملکیان در راهپیمایهای سال 88 تنها بینهی علنی همراهی وی با "اصحاب فتنه" است. در سال 1377 و در اوج "جامعهی مدنی"، تنها آیتالله منتظری و یوسفی اشکوری بودند که بعد از قتلهای زنجیرهای علناً با توجیهاتِ نظریِ توسل به ماده 226 قانون مجازات اسلامی و ادعای مرتد و ناصبی (و درنتیجه مهدورالدم) بودن مقتولان به مقابله برخاستند.
2. نکته کلیدی در بحثِ "سنت" همان است که شما از آن به "سنتِ معتبر" یاد کردهاید؟ نواندیشان دینی در مورد ملاکِ معتبر بودنِ سنت همرأی نیستند. عموم نواندیشانِ دینی اما در "اندیشهی" تببین این ملاکها و نیز تفسیرهای نوین از مباحث مناقشهبرانگیز قران و سنت هستند[کاری که مخالفانشان توجیه یا مالهکشی مینامند].
3. منظورم از مقولهبندی یا مقولهسازی به معنای فلسفی آن اشاره به این مدخل ویکیپدیاست
http://en.wikipedia.org/wiki/Categorization
بخصوص نوع دوم مورد اشاره در این مقاله
4. نحوهی برخورد نواندیشان دینی با قران یکمسان نیست. ولی وارد بحثهای دقیق درمورد محکمات و متشابهات یا ناسخ و منسوخ نمیشوند(به دلائل نامکشوف بر من بعد از انقلابِ اسلامی هیچیک از دینورزان علاقهای به صحبت از "اسبابالنزول" واحدی ندارند). اگر "پرتوی از قرانِ" طالقانی و بحثهای عبدالعلی بازرگان را مستثنی کنیم، نواندیشان دینی هرگز "بهطور رسمی و جدی" وارد حیطهی تفسیر قران نشدهاند.
سنتِ پیغمبر را هم دقیقاً به قول شما "میپیچانند." پس اینطور نیست که اسلام یک را "دربست" قبول داشته باشند یا برای پذیرفتن آن با چالش مواجه نیستند. به نظر من، یکی از چالشهای مهم نواندیشان دینی همان presentable کردنِ اسلام یک یا به قول شما پاک کردنِ دامن آن است.
برای حفظِ این سلام و علیک مختصر، خودم را به نشنیدن زدم که گفتید "در برخی موارد هم به نظرم کاملا بجا و علمی پاک می کنند." (:
ضمناً اعدام مرتد و ناصبی حتماً در سنت "معتبر" (با هر تعریفی) هست. بحثهای آقای منتظری و آقای کدیور هم به نظر من بیشتر ناظر به مصلحت سیاسی و آئین کشورداری است.
5. من اعتقاد ندارم که امور تاریخی واقعیتِ واحدی است به مثابه "گزارش آنجه رخ داد." روایتِ ما از رخدادها و به عبارتِ دیگر تاریخی که هریک از ما مینویسیم با مبانی اعتقادی و ارزشی ما در هم تنیده است.
6. من با "مسلمان" نامیدنِ حافظ و سعدی به معنای رایج کلمه مشکل دارم. مثلاً این هردو بزرگوار اهلِ باده و ساده بودند که در اسلام یک نمیگنجد.
7. مسلمانی مردم را میتوان حسب ادعایشان پذیرفت، اما این مسلمانی بغایت رنگرنگ است. نواندیش دینی اگر نخواهد بگوید که "اسلام نابِ محمدی" کفِ دستِ من است و بقیه عوامِ کالانعاماند، باید برای نحوهی تعامل با این رنگارنگی برنامه داشتهباشد (فرض کردهام که نواندیش دینی نمیگوید بقیهی مدعیانِ مسلمانی منافق، اهل فتنه، خوارج، یاران طلحه و زبیر، یا طرفدارانِ اسلام آمریکاییاند).
ببخشید در بند 6 منظورم حافظ و فردوسی بود
حذفمنظور من از سیاست ورزیِ نواندیشان دینی تلاش برای دست یابی به قدرت رسمی نبود. اتفاقا آنقدر که بعضی ها نسبت به این مورد حساس هستند، من نیستم (شاید از بی اطلاعی). منظورم همان "سیاست"ی است که در این جمله می گویند: "با رئیس اداره با سیاست رفتار کنید". یعنی اگر نقصی دیدید، بخاطر آنچه مصلحت می دانید، به روی خودتان نیاورید.
حذفاگر چه نحوه ی برخورد نواندیشان دینی با قرآن و سنت یکسان نیست، اما در این مورد با هم هم داستان هستند که: اسلام یک بی گناه است. اینکه برای پذیرفتن اسلامِ یک با چالش مواجه نیستند، با اصلِ قضیه که پذیرفتنِ آن است، منافاتی ندارد. من هم گفته بودم که خوبی ها را به اسلام یک نسبت می دهند و سپس آن را می پذیرند، نه اینکه هرچه در اسلامِ یک می یابند را "دربست" می پذیرند.
چند نکته ی -شاید- فرعی:
1- به نظرم یکی از دلایلِ وارد نشدن
برخی نواندیشان دینی به مباحثی از علوم قرآنی که اشاره کردید، کم اطلاعی آن ها در این زمینه است. بازرگان و شریعتی و سروش ایده هایی مربوط به مطالعاتشان داشتند. دلیل دیگر به دغدغه شان برمی گردد: دینداری در دنیای جدید. ارائه ی نسخه ای از دین که مخاطبِ کارشان هم بیشتر مردم عادی هستند، نه دانشمندانِ اسلامی. این ها ایجاب می کند که اولا ایده هایی ارائه دهند که مخاطب را به سرعت به نتیجه برساند، ثانیا برای عموم مردم قابلِ فهم باشد. اما مباحث علومِ قرآنی، دقیق هستند و برای رسیدن به نتیجه، نیاز به بررسی اطلاعات تاریخی زیادی است، هم چنین فهم برخی مباحث برای مردم غیر متخصص دشوار است. لذا تمسک به فلسفه و کلام -آن هم نه به صورت تخصصی- کار را از این جهات ساده تر می کند.
با این حال در برخی موارد کارهای دقیق قرآنی و حدیثی به چشم می خورد. کتاب معنای متن نصر حامد ابوزید، شامل بسیاری از مهم ترین مباحث علوم قرآنی است. کار بازرگان در پا به پای وحی، در حیطه ی تاریخمند بودن قرآن مهم و قابل توجه است. مهریزی نیز اگرچه شهرت سایرین را ندارد، ولی دغدغه هایی مشابهِ نواندیشان دینی دارد و کارهای دقیقی در حوزه ی علوم حدیث کرده است.
گمان می کنم یکی از دلایلِ اینکه شما کارهای "جدی و رسمی" را در حوزه ی تفسیرِ قرآن نمی بینید -و عبدالعلی بازرگان و طالقانی را مستثنی می کنید-، این است که بسیاری از نواندیشان دینی امروز، برخلاف بازرگانِ پدر و پسر و برخلافِ طالقانی که متمایل به "بازگشت به قرآن" بودند، راه اصلاح تفکرات دینی را در بازگشت به قرآن نمی بینند. اگر طالقانی و بازرگان، راه اصلاح را در به میان آوردن آموزه های قرآنی می دیدند، سروش و مجتهد شبستری، به حداقلی کردن تاثیر گزاره های دینی در جامعه می اندیشند. لذا فکر می کنم طبیعی است که جریان بازگشت به قرآن به دنبال استخراج آموزه ها دست به تفسیر بزند و جریانی که من گذر از قرآن می نامش، دغدغه ی استخراج آموزه ها را نداشته باشد -یا کمتر داشته باشد- وقوع همین ماجرا در مصر می تواند شاهدی بر درستی این نظر باشد.
2-خواهش می کنم خودتان را به نشنیدن نزنید! من واقعا فکر می کنم در برخی موارد عمل "پاک کردن دامان اسلام" علمی صورت می پذیرد. بدیهی است که احتمال دارد نظرم بخاطر کم اطلاعیِ من باشد.
3- من هم گمان می کنم "گزارش آنچه رخ داد" اصلا وجود ندارد. ولی این به آن معنی نیست که ما برای فهمیدن واقعیت تلاش نکنیم یا تمام تلاشمان بیهوده باشد. ادعای من این است که نواندیشان دینی اصلا قصد کشف واقعیت را ندارند.
4-به هر حال حافظ و فردوسی (نمی دانستم که فردوسی هم اهل باده بوده) ادعای مسلمانی دارند و از همین منظر برای این بررسی مفید هستند. با سخت گیری شما گمان می کنم قریب به اتفاق مدعیان مسلمانی را باید از این دسته بندی خارج کرد. دروغ و زنا و غیبت و تهمت هم با اسلام یک جور در نمی آیند.
5- قرار نیست این دسته بندی برای تمام فعالیت های نواندیشان دینی از جمله نحوه ی نعاملشان با مسلمانان مفید واقع شود. به نظر من برای آن ها یک کاربرد بیشتر ندارد: پاک کردن دامان اسلام یک و نسبت دادن تمام زشتی ها به اسلام دو و سه. بله، چنانکه شما گفته اید برای تعامل با این مسلمانی های رنگارنگ -که امری مربوط ولی جداگانه ای است- باید برنامه داشته باشند.