۱۳۹۲ شهریور ۱۵, جمعه

اعتراف

اخیرا به اعتراف کردن علاقه ی شدیدی پیدا کرده ام.
شاید در راستای همان "خودم بودن" ی که قبلا گفته ام. فکر می کنم اینگونه به صادق بودن نزدیک ترم. اگر چه برای صادق بودن لزوما نباید اعتراف کرد، اما تمرین خوبی است برای عادت کردن به صداقت.
شاید یکجور ریاضت باشد! (همین الان متوجه شدم مدتی بود از فاز ریاضت کشیدن برای تهذیب نفس بیرون آمده بودم، بی هیچ دلیل قانع کننده ای)
شاید هم نوعی واکنش در برابر رفتار دیگران باشد: که مرا آنطور می خواهند که صرفا خودشان می پسندند.
شاید هم واکنش به رفتار خودم باشد: که هم بخاطر جلب توجه دیگران تن به خودم نبودن داده ام، هم این که بی هیچ دلیل خوبی تن به خواسته ی دیگران (که مرا آنگونه می خواهند که صرفا خودشان می پسندند) داده ام. -و شاید این دو در موارد زیادی عملا یکی باشند-
خلاصه که ریاضتی بس دلنشین است، بعد از تحمل دردی، به آرامش و عشقی دلنشین می رسی.
اما هنوز قانع نشده ام که اعتراف کردن کار خوبی است. هنوز هم درست و حسابی فکر نکرده ام درباره اش.
حداقل همین یک اعتراف را اینجا بنویسم که مشغله ی زیاد درسی ام باعث شده در احوالات خودم کمتر بیاندیشم. هم خودِ مشغله ام باعث شده، هم نفسِ تنبلم وقت اندیشیدنم به من می گوید: "درس داری!" و این چنین طفره می روم از اندیشیدن. شاهدش هم همان که داخل اولین پرانتزم نوشتم.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر